متن ادبی برای شروع مدرسه و ماه مهر و سال تحصیلی جدید
شمیم خوش ماه مهر
به نام خداوندی که قلم را آفرید و آن را شایسته سوگند خویش قرار داد. به نام یگانه آفریدگاری که انسان را به زیور «اندیشه» و «تفکر» آراست و او را امانتدار این ودیعه الهی قرار داد و با سلام و درود به اصحاب فکر و فرهنگ و پیشتازان علم و معرفت،بار دیگر فصل روشن «مهر» از راه می رسد و صحیفه نورانی معرفت با سرانگشت تکاپو ورق می خورد و دروازه های آسمانی بینش و دانایی به روی صدها هزار دانش پژوه آغوش می گشایند.
همان گونه که فروردین نوید بخش حیات مجدد طبیعت است، مهر ماه یادآور شور و شعف و جوشش و کوشش آموزندگان دانش و پرورندگان بینش است.
آغاز سال تحصیلی جدید را به معلمین پرتلاش و دانش آموزان خلاق و آینده ساز کشور تبریک و تهنیت عرض می نماید.
با امید به اینکه با اکسیر دانایی و توانایی مرزهای جدید علم و دانش و پژوهش را درنوردیم و با پیوند علم و ایمان، قله های رفیع بهروزی و پیروزی و کامیابی را فتح نماییم و با گام های مصمم و استوار، ایران جاویدان را سرافراز و سربلند سازیم.
——————————————————————————————————————–
پاییز بوی مدرسه می دهد…
پاییز بوی مدرسه میدهد، بوی کیف و کتاب نو و مدادهایی که تا به حال تراش نخوردهاند.پاییز بوی مدرسه میدهد، بوی کلاسهایی رنگشده، نیمکتهایی تازه و تختهسیاهی که اول سال حسابی سیاه بود و هنوز هیچ تکه گچی ردی روی آن باقی نگذاشته بود.
پاییز بوی مدرسه میدهد، بوی آدمهای جدیدی که قرار است ۹ ماه تمام همکلاسیاشان باشی.
آدمهایی که بعدها مثل حیاط وسط آن چهاردیواری بزرگ دستنیافتنی میشوند.
پاییز بوی مدرسه میدهد؛ هم برای کودکان و نوجوانانی که این روزها از این مغازه به آن مغازه میروند تا خود را برای روز اول مهر آماده کنند و چه برای پیرمردهایی که روزهای آخر تابستان را روی نیمکتهای توی پارک یا سکوهای جلوی خانه سپری میکنند.
پاییز بوی مدرسه میدهد، چه فرقی میکند که این مدرسه در خاطرات سالهای سال پیش ما جامانده باشد و غباری از زمان، چهره آدمهای توی آن را تار کرده باشد.
پاییز بوی مدرسه میدهد، حتی اگر آن قدر بزرگ شده باشی که دیگر چهاردیواری دور حیاط مدرسه مانع همیشگیات باشد، برای ورود به حیاطی که زنگهای ورزش معنای دیگری داشت.
پاییز بوی مدرسه میدهد، حتی اگر معلمهای دوران ابتداییات حالا زیر خروارها خاک خفته باشند و همبازیهای شاداب دوران کودکیات هر کدام گوشهای افتاده باشند و روزهای مانده را شماره کنند.
پاییز بوی مدرسه میدهد و همین مهم است، این روز اول مهر کودکان قد و نیم قد را میبینی که با لباس یک شکل، خیابان بیمنظره دیروز را پر از حجم زندگی کردهاند. همین مهم است که صدای سروصدای بچهها را از حیاط مدرسه ته کوچه میشنوی و با صدای ضربه خوردن به توپ فوتبال در دل زمان سفر میکنی و رویاهای روزهای رفته را مرور میکنی، روزهایی که مثل امروز نبودند، روزهایی که پرواز یک بادبادک میبردت از بامهای سحرخیزی پلک تا نارنج زارهای خورشید، روزهایی که غم بود اما کم بود.
پاییز بوی مدرسه میدهد حتی اگر مدرسهات پشت زمانها جا مانده باشد.
———————————————————————————————————————
بازهم مهر ، بازهم مهربانی ، باز هم بهار …
مدرسه ها بازشد، مدرسه هایی که در گرمای تابستان خسته و خواب آلود، زیر نور خورشید دراز کشیده بودند؛ مدرسه هایی که سه ماه در انتظاربودند؛ مدرسه هایی که حالا با لبخندهایی درخشان چشم به آمدن بچه ها دوخته اند؛ مدرسه هایی که حالا پر از سر و صدا و شادی اند. مدرسه ها دیگر از تنهایی در آمده اند. مدرسه ها حالا یک عالم دوست دارند. یک عالم دوست کوچک و بزرگ. مدرسه، خانه ای پر از کتاب، پر از دفتر، پر از کلمات، پر از تخته سیاه، گچ، معلم، خاطره، دانش. مدرسه و درختان گوشه ی حیاط آن، همان جا که پاتوق زنگ های تفریح است، همان جا که دل ها دور هم جمع می شوند، کلمه ها را بر زبان می آورند تا روزی خاطره شوند.
هر روز، اول مهر است و هر روز، آغاز پاییز و هر روز آغاز آموختن، می خواهیم بیاموزیم. چشم به دهان معلم دوخته ایم تا بگوید و ما با جان و دل گوش کنیم و برای ابد در زندگی مان به یاد داشته باشیم.
کلاس اول، کلاس دوم . . . . یکی یکی بالا آمدیم و آموختیم. یکی یکی مِهرها را پشت سر گذاشتیم، یکی یکی کلمه ها را بوسیدیم، یکی یکی در جمله ها نفس کشیدیم. صدای کلمات در گوش ماست؛ کلماتی که بهار می شود و از شکوفه های خود همه جا را عطرآگین می سازد. بهارها می آیند؛ بهارهایی که از مهر متولد شده اند؛ بهارهایی که نفس های سبزشان همه جا ما را دنبال خود می کشانند. بهار در بهار، مهر در مهر.
دفترت را بازکن. بوی کاغذ، بوی درخت به مشام می رسد. آغاز نوشتن است، آغاز خواندن است. به نام او شروع کن، به نام زیبایی های او. مهر است و آفتاب پاییزی دل را پر کرده است. خیابانی که به مدرسه می رسد، کوچه هایی که به مدرسه می رسد، چراغانی شده است، با آفتاب پاییزی. فرشته ها بال های زیبایشان را زیر پای بچه ها فرش کرده اند. راه مدرسه چقدر لطیف است. انگار پا روی ابرها می گذاری، پا روی جاده ای که تو را به سوی نور می برد، نوری که در دل همه آدم های خوب دنیاست، نوری که دست ما را می گیرد و می برد به کوچه های آسمان، به سوی چشمه های زلال عشق، به سوی تمام خوبی ها.
مدرسه، کتاب، کلاس، هم کلاسی، . . . چه واژه های زیبایی، همه مرا تا تو می رساند، تا دوست داشتن تو، تویی که این همه زیبایی را آفریده ای. دوستت دارم و دوست دارم بیشتر بشناسمت. دوست دارم بیشتر با تو آشنا شوم. مدرسه جایی است که می توانم تو را بیشتر بشناسمت. پس مدرسه را خیلی دوست دارم.
معلم با آن لبخند دلنشین، کلمه ها را مهمان دل هایمان می سازد و تخته سیاه، خاطرات سبز درختان را برایمان تعریف می کند و پنجره ی کلاس، چشمانمان را با پرواز کبوتران حیاط مدرسه، آشنا می سازد.
معلم تمام آنچه را که از سوی پنجره است، برای مان می گوید. می گوید تا بتوانیم از پنجره ی آگاهی ببینیم آن سوی جهان را، آن سوی زندگی را.
مهر است. کتاب را باز کن. بوی گل بلند می شود، بوی باران، بوی تبسم دریا، بوی نسیم خنک. کتاب را بازکن. کتاب را بازکن. آفتاب پاییزی و صدای خنده ی بچه ها همه جا را پر کرده است. باز زنگ تفریح است. باز هم شادی این سو و آن سو حیاط می دود. چه زیباست این لحظه ها. چه زیباست تفریح پس از خواندن و نوشتن. چه زیباست دست در دست هم کلاسی ها، تمام لحظه های مدرسه را نفس کشیدن “، نفس کشیدن و جایی دردفتر خاطرات ثبت کردن. دفتر خاطرات مدرسه را باز کن و بنویس : باز هم مهر، باز هم مهربانی، باز هم بهار.
منبع:متن ادبی اول مهر
نظرات کاربران
نکات مهم قبل از ارسال نظر